رفسنجانی مظلوم و منتر ″آقا″!
سعید مدانلو

خامنه ای یک کلمه نگفت که دل رفسنجانی را خوش کند.

او اتفاقاً خیلی دلش میخواهد این قیافۀ افسرده اش را وقتی ″آقا″ نم پس نمیدهد مردم تماشا کنند. حالا کار سبز شده اینکه برای مظلومیت رفسنجانی روضه بخواند. او از بابت ″بچه زرنگ امام″ بودن هرچه احساس سعادت دنیوی و اخروی در گذشته می کرد را دارد تقاص پس میدهد. خامنه ای هیچ چیزی نگفت که رفسنجانی بتواند با آن گره ای از بسیاری گره های کور کارش باز کند.

گویی رفسنجانی در حالت نزار دارد توی دلش میگوید: آخر نارفیق اینهمه خاطره ازت تعریف کردیم، اینهمه لفت و لعابت دادیم، جایگاهتو محکمتر کردیم! لااقل یک چیزی بگو ما بتونیم به مردم بگیم ″آقا″ اینو گفت بلکه خلایق بگن توی این دم و دستگاه امام فرموده ما هنوز داریم  آدم حساب میشیم! ما را کنار خودت می نشانی و به نفع جنتی و اشقیای کربلا حرف میزنی؟

جناح حاکم برای رفسنجانی و جماعت سبز حکم رقیبی را دارد که شیشه عمر جمهوری اسلامی دست اوست. منتها این واقعیتی نیست که رفسنجانی را نزار و پریشان حال میکند. علت، آن واقعیتی است که خامنه ای بی کم و کاست جلوی چشم او میگیرد. راه دیگری نیست. رفتاری جز این با مردم به بقای عمر جمهوری اسلامی پا نمیدهد.

بدون افکندن خوفهای عظیم در دل مردم و پیاده کردنشان از خر براندازی حکومت ادامۀ جمهوری اسلامی ممکن نیست. رفسنجانی مادامی که بتواند حکم نق زن ِ مظلوم بارگاه را بازی کند از بابت آن احساس بهتر و خاطر ِجمع تری نسبت به هر وضعیت دیگری که هر دم احتمال قرار گرفتنش در آن وجود دارد خواهد داشت.
   
داستان صبر ایوب!
در قرآن آمده است، ایوب  که آدم خوبی بود و مال و منال زیادی هم داشت و همیشه نهار را با بندگانش میخورد و پرستندۀ بیوقفۀ خدا بود را، خداوند عرش کبریا محض جا گذاشتن چشم شیطان به روز مفلسش انداخت.

گفت شیطان به خدا که او (ایوب) به اندازه کافی و لازم استقامت و صبر برای گذراندن دار مکافات ترا نخواهد داشت و فرمانروای کبریا فرمود بکِش ایوب این مکافات دنیوی را هرآنچه شدید تر، تا من چشم این شیطان علیه لعنه را جا بگذارم. بکش نکبت و مصیبت را تا جایی که کرم بگذاری و تعفن کنی و کسی حتی حیوانات مشامشان  به شمیم تو آزده نکنند. ایوب صبر کرد و مقاومت به خرج داد و از بندگی محض خدا هیچ نکاست و همچنان شکرگزار بود و هر زمان بیشتر و بیشتر. تا آنجا که دیگر شیطان جلوی خدا لنگ انداخت و پس از آن انواع نعمات حق تعالی به ایوب باریدن گرفت.
 
این آنچیزی است که میرحسین موسوی آنرا در قرآن خوانده و آموخته است. این معنی صبر و مقاومتی است که او از مردم خواستار است تا خودشان را در سال جدید  برایش آماده کنند.

سیاستشان از روی کتاب است. قرآن و ادعیه جات بی جهت برایشان نازل نشده. بالاخره اوضاع خراب است. نمیشود حرف بی حساب و کتاب تحویل مردم داد! هر لحظه کل حاکمیت به سبب خاصی میتواند بیافتد سر یک تندپیچ دیگر. اینجا تنها سیاست ِ تقاضای ِ داشتن ِ صبر ایوب از مردم میتواند کاربرد داشته باشد و بس. اتفاقاً کل جریان اصلاح طلبی حکومتی از بدو فعال مایشاء شدنش تاکنون وظیفه اش در خواست ِ داشتن ِ صبر ایوبی از مردم بود بلکه روزی خداوند چشم شیطان را جا بگذارد و رستگارشان کند و از آسمان برایشان طلا و جواهر ببارد همچنان که بر ایوب بارید. خداوند عرش کبریا این حرفها را بی خود و بی جهت در قرآن نیاورده.

داستان ایوب شاید از کهنترین افسانه های بشری باشد. جایش در همان قرآنی است که هزار و چهارصد سال پیش در میان قبایل بدوی پدیدار شد. این افسانه را نمیتوان به یک جنبش تعرضی اجتماعی و سیاسی قرن بیست و یکمی از نوع آنچه که در آن مملکت میگذرد انداخت.

شانزدهم مارس ۲۰۱۰